با اینکه حوالی غروب است و آفتاب در حال پنهان شدن پشت ارتفاعات قلاویزان و کله قندی ولی هوا همچنان حسابی گرم و شرجی است، به همراه تیم رسانه ای قرارگاه اربعین راهی مهران برای تهیه خبر و گزارش شده ام، نقطه به نقطه اینجا سوژه است، سوژه هم پیدا نکنی خدمت زیر گرمای سوزان مهران بهترین و ناب ترین سوژه ای است که هر خبرنگار و مستندسازی را دست خالی از اینجا بر نمی گرداند.
بنری که عنوان “خیاطی خانه صلواتی” روی آن درج شده توجهم را به خود جلب می کند، غرفه ای حدود 6متری در اطراف میدان اربعین با کولری آبی که گوشه وردی اش قرار گرفته تا گرمای هوای مهران را اندکی برای خادمان این موکب خنک کند، میعادگاه 2 عاشق حسینی است که از نصف جهان خود را به مرز مهران رسانده تا با حرفه شان خادمی برای میهمانان حسینی باشند.
مات و مبهوت این غرفه و دو دستگاه خیاطی و فضای داخلی کوچک آن شده ام، با جمله “کار خیاطی داری؟” حاج مصطفی رضایی به خود می آیم و پاسخ می دهم: نه کاری ندارم، خدمتتان مرا مجذوب کرد و مشتاق شدم از نزدیک بیایم و ببینم.
دوربینم را دست می گیرم و با اجازه این خادم حسینی شروع به گرفتن عکس می کنم، موکب تنها یک مراجعه کننده دارد که پسر نوجوان در میز آنطرف تر مشغول دوختن بخشی از پیرهن پاره شده زائر است، از پشت میز خیاطی بلند می شود و درب موکب می آید تا جواب سئوالاتم را از نزدیک تر بدهد.
71بهار را دیده ام، از وقتی پیاده روی اربعین شروع شده چهارمین سال است که در این ایام با دوستم حاج “حسن عبداللهی” به مهران می آییم تا خادم میهمانان ضیافت حسینی باشیم، این خدمت را فقط دلی انجام می دهیم، کار دل است که ما را از اصفهان به اینجا می کشد و با افتخار بدون هیچگونه چشم داشتی به زائران حسینی خدمت می کنیم.
هرسال ایام اربعین 22روز خدمت خود را در مهران با افتخار تمام انجام و به شهر خودمان برمی گردیم، این قرار چند ساله ما با سیدالشهدا(ع) است که با این هنری که در وجودمان داریم خادم زائرانش باشیم.
از سخنانش به وجد می آیم، عشق حسین را در تک تک کلماتش می توانم حس کنم، سادگی و خلوص این عاشق حسینی اینقدر برایم جذاب است که من سکوت کرده ام و او با صحبتهایش این عشق کهنه ا دیرینه در وجودش را غیر مستقیم برایم تفسیر می کند.
این عاشق حسینی ادامه می دهد: خستگی اینجا برایم معنی ندارد، هرسال ایام اربعین سه هفته در مرز مهران ساکن و با علاقه به میهمانان آقا خدمت می کنم، خدارا شاکرم که این توفیق را نصیب من کرده که خادم حسین(ع) باشم.
از او می پرسم منبع درآمدی شما تنها خیاطی است؟ او ادامه می دهد: بله و در این مدتی که اینجا ساکن هستم نه خستگی برایم معنایی دارد و نه نداشتن درآمد، من رزقم را همیشه از آقا می گیریم، جایی که اصلا فکرش را نمی کنم و خبر ندارم روزی ام تامین تامین می شود.
هدفم تنها خدمت به زائران حسین(ع) است، اگرچه چشمداشتی در برابر خدمت به آقا امام حسین(ع) ندارم ولی آنچنان پاسخ خادمی ام را می گیرم که فکرش را هم نمی کنم، برکت و معجزه هایی عجیب در زندگی ام پنهانی وارد و اتفاق می افتد که همه آنها را در نتیجه همین خادمی اندک برای آقا می دانم.
با افتخار روزی به 200تا 300نفر میهمان آقا خدمت خیاطی می دهیم، از تعمیرات کوله گرفته تا لباسهای پاره زائران، هیچ ثروتی در برابر این چند روز خدمت برایم ارزشی ندارد، بزرگترین ثروت برای یک انسان رضایت اهل بیت(ع) است،من عاشق امام حسین هستم و اینگونه خادمی میهمانانش را با عشق انجام می دهم.
خیلی خوشحالم که خداوند این توانایی را به من داده که خدمت کنم، عبادت جز به خدمت خلق نیست و چه افتخاری از این بالاتر که این خدمت برای زائران حسینی باشد.
سکوت کرده ام و سراپا صحبتهای او را گوش می دهم، با وجود خستگی و گرمای هوا اما چهره اش متبسم است، شوق خادمی را در چهره اش می بینم، چقدر صحبتهایش برایم دلچسب و شنیدنی است، سخنانی که هرکسی را شیفته آقا می کند، کلماتی که تک تک آنها روضه عاشقی ارباب است و حلقه های اشک را در چشمانم به هم پیوسته کرده و به معنای واقعی دوست دارم ساعتها فقط بنشینم و صحبتهای این عاشق را از معشوقش بشنوم.
700کیلومتر راه را از اصفهان تا مهران طی کردن، زیر گرمای 50درجه ای مهران خدمت کردن، سه هفته تمام از خانواده دور بودن و صلواتی کار کردن برای زائران در موکبی کوچک اما سرشار از زیبایی تنها از عاشقی برمی آید که معشوقی جز حسین نخواهد داشت.
جمعیت زائران برای تعمیر لباس و کوله و غیره در حال زیاد شدن است و قصد مزاحمت و توقف در کار این خادمان و عاشقام آقا را ندارم، علی رغم میل باطنی برای شنیدن صحبتهای زیبای این خادم حسینی اما او را با دنیای عاشقی اش تنها و خداحافظی می کنم.
با اینکه از خیاطی خانه صلواتی این خادمان که از موکب حضرت صاحب الزمان(ع) اصفهان آمده اند، دور شده ام ولی آنچنان شیفته صحبت و خدمت خالصانه آنها شده ام که چند بار برمی گردم و موکب کوچک اما سرشار از معنویت عشق حسینی را با چشمانم دنبال و به معنی واقعی حس حسادتم از این همه عشق برانگیخته می شود…
موکب این ۲عاشق در کنار دهها موکب دیگری است که در مرز مهران نقطه وحدت این روزهای شیعیان و محبان سرور و سالار شهیدان فعالیت و هر کدام روایتی دیدنی و شنیدنی برای خدمت به ارباب شهدا دارند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0